سپیده

ابوالفضل ابوالفضل ابوالفضل · 2 ساعت پیش ·

در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب

ادامه 

 

 

 

 

 

سپیده

در دور دست
قویی پریده بی گاه از خواب

شوید غبار نیل ز بال و پر سپید.

لب های جویبار
لبریز موج زمزمه در بستر سپید.

در هم دویده سایه و روشن‌.
لغزان میان خرمن دوده
شبتاب می فروزد در آذر سپید.

همپای رقص نازك نیزار
مرداب می گشاید چشم تر سپید.

خطی ز نور روی سیاهی است‌:
گویی بر آبنوس درخشد رز سپید.

دیوار سایه ها شده ویران

دست نگاه در افق دور
كاخی بلند ساخته با مرمر سپید